شرح واقعه شفای یک بیمار در روز نیمه شعبان/ شرح واقعه از زبان شفا یافته: اینجانب مدّت سى سال است که کارم رانندگى است. در تمام این مدّت با ماشین سنگین در بیابانها رفت و آمد داشتهام. چند وقت پیش که یک سرویس از بندر امام به مقصد کرج بار زدم، ساعت دو بعد از ظهر بود که به قم رسیدم. صبح فردایش قرار شد همراه همسرم به کرج برویم و یک سرى به برادرم که مریض بود بزنیم. صبح زود که بیدار شدم، دیدم که نمىتوانم از رختخواب بلند شوم، اولش فکر مىکردم لابد پاهایم خواب رفتهاند، بعد متوجه شدم که زانوهاى پایم تا ران، مثل چوب خشک شده است. همان موقع اولین کسى را که صدا زدم امام زمان علیهالسلام بود و گفتم: یا امام زمان علیهالسلام! بدون اینکه بخواهم، در رختخواب افتادم. بچه ها اطرافم جمع شدند و گفتند: چى شده؟! چرا این طور شدى؟! گفتم: نمىدانم چه شده...ادامه مطلب...
نویسنده: وحید |
سه شنبه 86 مرداد 23 ساعت 12:39 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|